Monday, October 5, 2009

حق صلح -حقوق همبستگي

حق صلح
حق صلح به طور منطقي و عقلي از حقوق بنيادين بشر مي باشد . وشايد بسياري از تلاش ها وكشفيات بشر به شوق رسيدن به اين حق مسلم ومنطقي انجام شده است . بشر پيوسته به دنبال صلح وامنيت بوده است .اما هر چند صلح و امنيت خواسته تك تك افراد جامعه بوده است؛اما هيچ گاه به اين هدف وغايت به صورت كامل نرسيده است .بر طبق برآوردهاي انجام شده. در طي5500 سال گذشته بيش از جنگ رخ داده است . تنها در اروپا در قرن 17بيش از 3 ميليون نفر، قرن 18بيش از 5 ميليون نفر ، قرن 19بيش از 6ميليون نفر و طي 77 سال اول قرن بيستم 70 ميليون نفر در جنگ ها كشته شده اند.در سال هاي اخير هم كه جنگ هاي بسياري از جمله جنگ ايران وعراق ، بوسني ،افغانستان ، روآندا و... را شاهد هستيم. 1
بر همه دانشمندان و دلسوزان جامعه بشري مسلم است كه داشتن جهاني سعادتمند و كامروا در گروي توجه به حقوق همبستگي مي باشد . اگر حق توسعه ، حق داشتن محيط زيست سالم ، حق ميراث مشترك جهاني و حق صلح را چهار پايه و اساس حقوق همبستگي بدانيم . در واقع حق صلح از اهميت ويژه بر خوردار بوده و بسترساز شكوفايي ديگر حقوق همبستگي مي باشد.
ازانجا كه سازمان ملل متحد پس ازمردم جهان، متولي اصلي صلح و امنيت بين المللي مي باشد . برسي موضوع حق صلح را با اسناد وقطعنامه هاي اين سازمان شروع مي كنيم.
در مهم ترين سند اين سازمان كه منشور ملل متحد نام دارد در مقدمه وماده 1 و 55 اين گونه اشاره شده است
ما مردم ملل متحد با تصميم به محفوظ داشتن نسلهاي آينده از بلاي جنگ كه دوبار در مدت يك عمر انساني افراد بشر را دچار مصائب غير قابل بيان نموده و با اعلام مجدد ايمان خود به حقوق
اساسي بشر و به حيثيت و ارزش شخصيت انساني و به تساوي حقوق مرد و زن و همچنين بين ملت‌ها اعم از كوچك و بزرگ و ايجاد شرايط لازم براي حفظ عداتل و احترام الزامات ناشي از عهد‌نامه‌ها و ساير منابع حقوق بين‌المللي و كمك به ترقي اجتماعي و شرايط زندگي بهتر با آزادي بيشتر،
و براي نيل به اين هدفها
به رفق و مدارا كردن و زيستن در حال صلح با يكديگر با يك روحيه حسن همجواري و به متحد ساختن قواي خود براي نگاهداري صلح و امنيت بين‌المللي و به قبول اصول و ايجاد روشهايي كه عدم استفاده از نيروهاي مسلح را جز در راه منافع مشترك تضمين نمايد و به توسل به وسائل و مجاري بين‌المللي براي پيشبرد ترقي اقتصادي و اجتماعي تمام ملل مصمم شده‌ايم كه براي تحقق اين مقاصد تشريك مساعي نمايي.
و در نتيجه دولت‌هاي متبوع ما توسط نمايندگان خود كه در شهر سانفرانسيسكو گرد آمده‌اند و اختيارات تامه آنان ابراز و صحت و اعتبار آن محرز شناخته شده است نسبت به اين منشور ملل متحد موافقت حاصل نموده‌اند و بدينوسيله يك سازمان بين‌المللي كه موسوم به ملل متحد خواهد بود تاسيس مي‌نمايند.
ماده 1 مقاصد ملل متحد به قرار زير است:
1- حفظ صلح و امنيت بين‌المللي و بدين منظور به عمل آوردن اقدامات دسته جمعي موثر


براي جلوگيري و بر طرف كردن تهديدات عليه صلح و متوقف ساختن هرگونه عمل تجاوز يا
ساير كارهاي ناقض صلح و فراهم آوردن موجبات تعديل و حل و فصل اختلافات بين‌المللي يا وضعيت‌هايي كه ممكن است منجر به نقض صلح گردد با شيوه‌هاي مسالمت‌آميز و برطبق اصول عدالت و حقوق بين‌الملل:
ماده 55- باتوجه به ضرورت ايجاد شرايط ثبات و رفاه براي تامين روابط مسالمت‌آميز و دوستانه بين‌الملل براساس احترام به اصل تساوي حقوق و خودمختاري ملل، سازمان ملل متحد امور زير را تشويق خواهد كرد.
الف- بالا بردن سطح زندگي، فراهم ساختن كار براي حصول شرايط ترقي و توسعه در نظام اقتصادي و اجتماعي؛
ب- حل مسائل بين‌الملل اقتصادي – اجتماعي – بهداشتي و مسائل مربوط به آنها و همكاري بين‌المللي فرهنگي و آموزش؛ و
ج- احترام جهاني و موثر حقوق بشر و آزاديهاي اساسي براي همه بدون تبعيض از حيث نژاد جنس و زبان يا مذهب.
ماده 56- كليه اعضا متعهد مي‌شوند كه براي نيل به مقاصد مذكور در ماده 55 درهمكاري با سازمان ملل متحد اقدامات فردي يا دسته جمعي معمول دارند.
اما هر چند در جاي جاي اين منشورواژه صلح بكار رفته است وهدف اصلي سازمان حفظ صلح و امنيت بين المللي بيان شده است . اما در هيچ يك از ماده هاي اين منشور چيزي به نام حق صلح نمي بينيم .و صلح به عنوان حق مردم جهان و تكليف دولت ها شناخته نشده است .
سند بعدي اعلاميه جهاني حقوق بشر مي باشد كه در مقدمه آن وماده 3و22 هم اين گونه اشاره شده است.
ديباچه:از آن جا كه شناسايی حيثيت و كرامت ذاتی تمام اعضای خانوادهء بشری و حقوق برابر و سلب ناپذير آنان اساس آزادی ، عدالت و صلح در جهان است؛
مادهء ٣ هرفردی حق زندگی، آزادی و امنيت شخصی دارد .
مادهء ٢٢ هر شخصی به عنوان عضو جامعه، حق امنيت اجتماعی دارد و مجاز است به ياری مساعی ملی و همكاری بين المللی، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ضروری برای حفظ حيثيت و كرامت و رشد آزادانه ي شخصيت خودرا ، با توجه به تشكيلا ت و منابع هر كشور، به دست آورد
در ميثاق حقوق مدني وسياسي در مقدمه آمده است‌:كشورهاي‌ طرف‌ اين‌ ميثاق‌ با توجه‌ به‌ اينكه‌ بر طبق‌ اصولي‌ كه‌ در منشور ملل‌متحد اعلام‌ گرديده‌ است‌ شناسايي‌ حيثيت‌ ذاتي‌ و حقوق‌ يكسان‌ و غيرقابل‌ انتقال‌ كليه‌ اعضاي خانواده‌ بشر مبناي‌ آزادي‌ ـ عدالت‌ و صلح‌ در جهان‌ است‌. در سايت اسناد سازمان ملل 12 قطع نامه با عنوان صلح و يا موضوع صلح داريم. اولين سند در سال 1965 با عنوان " اعلاميه ي توسعه و گسترش ايده صلح " احترام و فهم متقابل در جوانان بتصويب رسيد.(پيوست2)
مجمع عمومي در سال 1978قطعنامه امادگي جوامع براي زندگي در صلح را به تصويب رساند .در اين قطع نامه شروع جنگ تجاوز طلبانه جنايت شناخته شده وبر حق افراد وكشور ها و نوع بشر به زندگي در صلح تا‍‍‍‍‌كيد شده است.همچنين برتقويت ايده صلح در ميان جوانان تاكيد شده است وتاكيد شده است كه هر نوع تبليغ جنگ بايد ممنوع شود. (پيوست3)
در اين اعلاميه تنها بر حق افراد وكشور ها به زندگي در صلح تاكيد شده است .ولي اين حق به عنوان يك حق مستقل شناخته نشده است.
در سال 1984اعلاميه ي مجمع عمومي با نام حق مردم به زندگي در صلح مطرح گرديد.
در اين اعلاميه آمده است : زندگي در صلح پيش نياز توسعه وپيشرفت كشور ها واجراي كامل حقوق بنيادين بشر مي باشد .همچنين به اين موارد تاكيد شده است :
1-رسماً تاكيد مي شود كه مردم مستحق حق مقدس صلح هستند .
2 -رسماً تاكيد مي شود كه حفظ ونگهداري حق مردم به صلح از وظايف بنيادين هر كشور مي باشد .
3- تاكيد مي شود اجراي حق صلح نيازمند توجه دولت ها به خلع سلاح است به خصوص خلع سلاح اتمي.
4- از همه سازمان ها بين المللي مي خواهد همه تلاش خود را در به دست آوردن حق صلح در سطح ملي وبين المللي مبذول دارند.
در اعلاميه صريحاً حق صلح را به رسميت شناخته و به طور مشخص حفظ و نگهداري اين حق مقدس را وظيفه دولت ها وسازمان هاي بين المللي اعلام مي دارد .
"زندگي بدون جنگ پيش نياز اصلي توسعه وپيشرفت كشور هاست و براي اجراي كامل حقوق وآزادي هاي بنيادين بشر كه توسط سازمان ملل بر آن ها تاكيد شده است ، بستري ضروري مي باشد.
در اين جا حق صلح به عنوان پيش نياز اصلي اجراي حقوق اساسي در نظر گرفته شده است . مثلاً اعلاميه بيان مي دارد كه توسعه و صلح را شرطي مي داند كه بدون ارتباط با هم كارايي ندارند.
البته با نگاه به گذشته حتي در سال 1984 سازمان ملل داشت به نحوي با شرايط در حال تغيير بين المللي به صورتي مبتكرانه برخورد مي كرد تا بشريت را در مقابل جهاني سازي قرار ندهد.
پيش نويس اعلاميه اسلو :
فدريكو مايور "دبير كل وقت يونسكو در سال 1997 تلاش خود در ضابطه مند كردن وقابل اجرا كردن حق صلح را اغاز نمود.
او موسسه حقوق بشر نروژ را تشويق نمود پيش نويسي بدين منظور براي يونسكو آماده نمايد
هدف اعلاميه وسعت دادن به بعد انساني صلح و تقسيم اين حق به سه مولفه به هم مرتبط زير بود:
1-شناسايي صلح به عنوان يكي از حقوق بنيادين بشر و اينكه جنگ و نقض صلح به هر نحو مخالف حقوق بشر مي باشد .در اين قسمت از اعلاميه از كشورها واعضاي جامعه جهاني خواسته مي شود اجراي اين بند را بدون تبعيض تضمين نمايد.
2-اعلاميه همكاري و اجراي حق صلح را وظيفه و مسوليت افراد و بازيگران جهاني مي داند.
3-به مفهوم فرهنگ صلح مي پردازد. وتاكيد مي كند كه فرهنگ صلح بايد در ذهن افراد و بوسيله تعليم وتربيت شكل گيرد.
اين پيش نويس تلاشي بود در جهت ساخت اخلاق جهاني اجتناب از خشونت ،حرمت جان همه انسانها و پرداختن به حل مشكلات فراتر از مشكلات روزمره .
در 6 نوامبر 1997 پيش نويس در مجمع يونسكو مطرح گرديد . كشورهاي اروپايي با اين اعلاميه مخالفت كردند و «فدريكو ماير»را متهم به اين كردند كه پاي خود را فراتر از وظايفش گذاشته است.
قدرت اين پيش نويس دربه چالش كشيدن ريا كاري حاكم بر نظام حاكم بر جهان امروز مي باشد
به همين دليل هم تدوين و قانون مند كردن اين حق متوقف گرديد .
با توجه به فشار ها و بد بيني به حق صلح به عنوان حقوق بشر «فدريكو مايور» اقدامات خود را متوقف كرد. در يك جلسه غير رسمي سازمان ملل در سال 1999 نماينده آمريكا نظر خود را در مورد حقوق بشر به صلح اين گونه بيان كرد : صلح نبايد همتراز حقوق بشر ارتقاء يابد. اگر اين گونه شود شروع جنگ بسيار مشكل خواهد بود.اين جمله او نشان گر اهميت حق صلح به عنوان حقوق بشر مي باشد . ونشان داد قانون مند كردن حق صلح به عنوان حقوق بشر چقدر مي تواند كارساز باشد. توجه يونسكو از حق صلح به فرهنگ صلح متمايل گرديد.اين براي كساني كه نمي خواستند از حق خود در به راه انداختن جنگ محروم شوند قابل هضم تر بود. 2
در سال 1999 قطعنامه اي با نام برنامه ي عمل به فرهنگ صلح مطرح گرديد . در اين قطعنامه به نحو مطلوبي اقدامات لازم براي فرهنگ سازي صلح را بيان نموده است. (پيوست 4 )


نتيجه گيري
مقدمه منشور محفوظ داشتن نسل هاي اينده از بلاي جنگ را به عنوان هدف ملل متحد و فلسفه وجودي سازمان ملل متحد اعلام مي كند.
با توجه به نيت كشورهاي قدرتمند مواسس سازمان ملل ، ساختار كلي سازمان ملل متحد وركن اصلي حفظ صلح آن يعني شوراي امنيت، منظور از عبارت فوق حذف جنگ به طور كلي ، به هر شكل و با هر وسعت ودامنه نبوده ، بلكه فقط منظور حذف جنگ ميان قدرت هاي بزرگ را داشته است . در ششم اوت 1945 يعني تنها 41روز پس از امضاي منشور ملل متحد اولين بمب اتمي در هيروشيما منفجر شد 3. مدتي بعد فرانسه و امريكا دو عضو شوراي امنيت جنگ خونين ويتنام را شروع مي كنند . با دقت در تاريخ بشر و رويداد هاي سازمان ملل به اين نكته كليدي مي رسيم كه شايد كشورها و حكومت ها انگيزه و عزم كافي براي بر قراري صلح و به رسميت شناختن حق صلح را نداشته باشند . و اين وظيفه خطير بر عهده مردم و سازمان هاي مدني است كه فرهنگ صلح را تبليغ كرده ودولت ها را وادار به پذيرش و اجراي حق مقدس صلح نمايند.
ضمن قدرداني از تلاش هاي سازمان ملل در جهت ايجاد وحفظ صلح در جهان بايد بر اين نكته تأكيد گردد كه اين سازمان هم در زمينه صلح مثبت و هم در زمينه ي صلح منفي به نقطه ي مطلوبي نرسيده است.امروز روشنفكران وسازمان هاي مدني بايد تلاش ونبرد بزرگي را در جهت از بين بردن زمينه هاي تخاصم آغاز نمايد . با بررسي جنگ هاي نيم قرن اخير مي توان علت واقعي بسياري از جنگ ها راتشخيص داد ، ومانع جنگ هاي آينده شد . مثلاً زمينه ي اصلي جنگ عراق نبود دموكرسي در اين كشور ،ايجاد شكاف هاي قومي ومذهبي توسط دولت صدام براي حكمراني بيشتر،تعصبات ديني ، نبود فرهنگ مدارا ودخالت بي جاي دولت آمريكا بود.
در افغانستان مانع اصلي صلح ، فقر ، بي سوادي ، تعصب قومي ، مذهبي ، دخالت همسايگان و ابر قدرت هاي جهاني مي باشد.
براي ايجاد صلح پايدار بايد زمينه هاي جنگ را از بين برد . به عقيده ي من مهمترين زمينه اي جنگ در نيم قرن اخير بدين شرح بوده است .
1-عدم آگاهي دولت ها وملت ها از عواقب جنگ :
چه بسا اگر هيتلر و صدام از عواقب جنگ اطلاع مي داشتند ، ودرك مي كردند كه ديگر زمانه پيروزي در جنگ هاي توسعه طلبانه و انضمام سرزمين هاي ديگر سپري شده است. اصلاً جنگي را آغاز نمي كردند . تبلغ و تفهيم اين مسئله بايد سرلوحه كار فعالان حقوق بشر باشد و بايد از طرق مختلف از جمله هنر ، اثرات زيان بار نقض صلح وحقوق بشر براي قربانيان و جنگ افروزان آشكار گردد.
2-عدم شفافيت دولتها :
معمولاً تصميمات مهم از جمله جنگ هاي تجاوز طلبانه در پشت در هاي بسته انجام مي شود وبسياري از نخبگان از اعلام نظر وجلوگيري از تصميمات عجولانه محروم مي گردند.مثلاً اگر شفافيت بيشتري قبل از جنگ آمريكا عليه صدام وجود داشت ، شايد رخدادها به گونه ي ديگر رغم مي خورد .
3-حكومت هاي ايدئولوژيك يا نژاد پرستانه:
تقريباً تمام جنگ هاي نيم قرن اخير زمينه ي نژاد پرستانه و يا ايدئولوژيك داشته اند . مثل جنگ عراق عليه ايران ، جنگ هاي افريقايي ،جنگ بوسني و فلسطين . فقط جنگ هاي اندكي مثل جنگ برسر جزاير فالكلند بين انگليس وآرژانتين جنگ هاي غير ايدئولوژيك وغير نژاد پرستانه بوده است . پس نكته ي كليدي همينجاست . بايد فرهنگ مدارا ،هم زيستي مسالمت آميز و به رسميت شناختن تفاوت هاي قومي ، نژادي ، مذهبي و...تبلغ وگسترش يابد .دولت ها ومردم بايد درك كنند كه يكسان سازي فرهنگي ، قومي و مذهبي نه ممكن ونه مطلوب است .تنوع فرهنگي و مذهبي اگر همراه با تسامح و مدارا باشد باعث پويائي وبالندگي ميگردد .
4-فقر فرهنگي و مادي:
بي سوادي وفقر زمينه هايي به القوه نقض صلح هستند . نمي شود همسايه اي فقر و در حال جان دادن از شدت گرسنگي داشت وبا امنيت وبه راحتي به خواب رفت . بجاي بلند كردن ديوارها وصرف هزينه هاي كلان امنيتي ونظامي بايد از شدت فقر همسايگان كاهيد .ا حساس محروميت شديد هميشه زمينه ساز شورش ها وجنگ ها بوده است . پس بايد استانداردهاي حداقلي معيشت رعايت گردد و ثروتمندان (اشخاص،كشورها وشركت هاي چند مليتي) كمك هاي قابل ملاحظه اي را به فقرا اختصاص دهند.
5 – بي كيفري ناقضين صلح وحقوق بشر:
معمولا ًجنگ افروزان وسركوب گران حقوق بشر كيفري متناسب با جناياتتشان را دريافت نمي كنند .و حتي به جنايات خود افتخار هم مي كنند . وظيفه ي هنر مندان وروشنفكران است كه با تمام توان زشتي اين اعمال را نشان دهند وجنگ افروزان وسر كوب گران را رسوا نمايند . در عصر هنر ورسانه اين نوع كيفر بسيار مناسب وكارساز است . سيد جواد مشير

1 –انتشارات يونسكو سال 1984 teaching for international understanding peace and human rights
2 – مقاله human right to peace نوشته senator douglas roche -vancouver 2003
3 –شوراي امنيت سازمان ملل متحد و مفهوم صلح و امنيت بين المللي –مولف فريده شايگان –دانشگاه تهران بنام خدا