Monday, June 7, 2010

اعلاميه جهاني حقوق بشر ، جهان شمولي يا نسبيت فرهنگي

بنام خدا
مقدمه
مسئله نسبيت فرهنگي و جهان شمولي حقوق بشر از دير هنگام مطرح بوده است .از ابتداي خلقت انسان و آغاز پديده اجتماعي شدن وشهر نشيني بشر اين مسئله بصورت ابتدائي ومتناسب با زمان خود در فكر و افعال بشر مطرح بوده است .بخاطر خصوصيت سلطه جوئي و زياده خواهي بشر ،هميشه داستان ارباب و برده وفقير و غني و غالب و مغلوب مطرح بوده است .مردمان شهر هاي آباد ومرفه ، پيروزمندان جنگ ها ، صاحبان بردگان ،خاندان هاي سلطنتي و.... هميشه حقوق بيشتري را براي خود قائل بوده اند . يونانيان و روميان قديم مردمان غير خودي را وحشي مي دانستند . و حقوق كمتري را براي آنها قائل بودند. اديان بزرگ در اين شرايط بوجود آمدند وبزرگ ترين پيامشان جهان شمولي حقوق انسان ها بوده است .آنها آمدند تا به همه مليت ها ، طبقات وكاست هاي اجتمائي اين پيام گران بها وحياتي را برسانند كه همه انسانها فارغ از رنگ ، نژاد و مليت با هم در انسانيت برابرند و بنا براين از حقوق برابري هم بر خوردارند .هر دين به اندازه خود سهمي در كاستن از خشونت وبي عدالتي جامعه خود داشته است.آموزه ها وروش زندگي پيامبران اساس وزير بناي تحولات مثبت اجتماعي بوده است .حضرت ابرهيم سنت قرباني كردن انسان ها در مقابل بتها را منسوخ كرد ، حضرت عيسي در عصر خشونت و بي رحمي نشان داد كه هميشه جواب خشونت ، خشونت نيست وحضرت محمد (س ) در عصري كه دختران را زنده به گور مي كردند ، كرامت و برابري دختران و زنان را با پسران و مردان به جهان اعلام نمود، ايشان با عملكرد خويش مقدمات الغاي بردگي را فراهم نموند .
امروز با توسعه علوم و پيشرفت تكنولوژي و تبديل شدن جهان به دهكده اي بزرگ ، دهكده اي كه ديوار ها و حصارهاي آن از شيشه مي باشد .و اين ديوار هاي شيشه اي باعث گرديده است كه هيچ زاويه اي از زندگي مردم مخفي نماند .در اين شرايط جهان شمولي حقوق بشر ، بيشتر از هر زماني مطرح مي باشد .در اين مقاله كوتاه نگاه اجمالي داريم به زاوايا ي مختلف نسبيت فرهنگي و جهان شمولي منشور ملل متحد .
قلمروحق هاي مطرح شده در اعلاميه جهاني حقوق بشر
در اعلاميه جهاني حقوق بشر ، حق ها در پيوند با حيثيت و كرامت انساني صرف نظر از
وابستگي هاي نژادي ،سرزميني ،مذهبي ،جنسي وهمانند آن مطرح مي گردند.ماده يك اين اعلاميه كه در حقيقت اصلي نظري و پايه اي را مطرح ميكند ،به اساس نظري جهان شمولي اشاره مي كند . اصل عدم تبعيض مقرر در ماده 2 اعلاميه جهاني حقوق بشر نيز در ادامه همين اصل بنيادين نظري قرار دارد .اين دو ماده در پرتو مقدمه اعلاميه مزبور كه شناسايي حيثيت و كرامت ذاتي و حقوق برابر و غير قابل سلب تمام اعضاي خانواده انساني را به عنوان اساس آزادي ،عدالت و صلح جهاني مورد شناسايي قرار داده ، معنا و مفهومي جهان شمول و فرهنگي به خود ميگيرند . ( 1 )
منشور ملل متحد حقوق بنيادين را حق همه انسان دانسته واجراي حقوق بشر را براي همه ملت ها تجويز مي نمايد .يعني مثلا حق برابري جنسيتي را براي همه ملت ها و قبايل و نژاد ها لازم اجرا مي داند . و دولت هاي عضو را به اجرا ي اين حقوق تشويق و شايد تا حدودي توسط ديگر اسناد مجبور مي نمايد.اين اعلاميه ضمن به رسميت شناختن كليه فرهنگ ها واديان اعلام ميدارد، حقوق اعلام شده در اعلاميه جهاني حقوق بشر جهان شمول بوده و همه فرهنگ ها واديان را در بر مي گيرد . و هيچ عذري را در عدم استيفاي و اجراي اين حقوق بخاطر تفاوت فرهنگ و دين موجه نميداند .
2.نسبيت فرهنگي در مقابل جهان شمولي حقوق بشر
نظريه ويا گرايش رقيب جهان شمولي حقوق بشر ،بر نسبيت فرهنگي تاكيد مي كند . با اين توضيح كه فرهنگ ها متنوع و حتي گاه متخالف ،مشروعيت و حقانيت يكساني دارند . هيچ فرهنگي بر فرهنگ ديگر نه برتري دارد ونه موجه تر است.جهان شمولي حقوق بشر در واقع ترجيح و برتري دادن يك فرهنگ است _ يعني نگاه اومانيستي وليبراليستي محصول نو گرايي پس از عصر روشنگري غرب _ بر ساير ديدگاه ها و فرهنگ ها است. ( 2 )
3. مباني توجيهي مخالفان جهان شمولي جهاني حقوق بشر .
الف.كشور ها غير دموكراتيك و غير مردمي :
بعضي از كشور ها با جهان شمولي حقوق بشر جهاني مخالفت مي نمايد و دلايلي را در توجيه مخالفت خود بيان ميدارند .اين مخالفت فقط به اين خاطر است كه انها يا نمي خواهند يا نمي توانند حقوق شهروندان خود را رعايت كنند و معمولا در واكنش به محكوميت هاي جهاني و بين المللي بهانه هايي را بعنوان نسبيت فرهنگي بيان ميدارند . از جمله اين كشورها مي توان به زيمبابوه اشاره كرد .استناد اين گروه از كشورها و عقايد به نسبيت فرهنگي ، تنها براي فرار از مسئوليت هاي حاكمين در قبال حقوق شهروندان خود ميباشد وهيچ دليل علمي و عقلي ديگري وجود ندارد .اين گروه ايده نسبيت فرهنگي را تنها به عنوان ابزاري براي فرار از مسئوليت هاي ملي و بين المللي بكار مي گيرند .
ب. كشورهاي بلوك شرق سابق وكمونيست ها :
چپ گرايان از نظر اعتقادي با مقوله حقوق بشر بين المللي مشكل دارند.
چپ گرايان و كمونيست ها به صورت اساسي با فرد گرايي مخالفند و اعتقادبه اصالت جمع و جامعه دارند .از آنجا كه حقوق بشر بين المللي جايگاه والائي براي فرد قائل است ، لذا در تعارض مستقيم با تفكرات كمونيستي ميباشد .به باور ماركس "حق هاي موسوم به حق هاي انساني به صورت خيلي ساده بايد به عنوان حق هاي انساني به عنوان يك عضو جامعه مدني به شمار آيند كه همانا انساني خود پسند و خود بين است .انساني كه از ديگر انسانها و از جامعه جا مانده است. "
به اعتقاد ماركس و انگلس ، حق هاي بنيادين انساني نه تنها مثبت نيستند بلكه مانعي بر سد راه تحقق انقلاب كمونيستي به شمار مي آيند . ( 3 )
در حال حاضر با شكست بلوك شرق و تفكرات كمو نيستي اين نوع مخالفت ها هم اهميت خود را از دست داده است و توجه چنداني به آن نمي گردد
د : متفكران و انديشمندان اسلامي :
متفكران و انديشمندان اسلامي با تفكر جهان شمولي حقوق بشر موافقند . يكي از دلايل اين مسئله اين است كه مسلمانان معتقد به جهان شمولي اسلام ميباشند ، لذا مسلمانان معتقد هستند كه حقوق بشر جهان شمولي وجود دارد .
بعضي از متفكران و انديشمندان اسلامي با جهان شمولي اعلاميه جهاني حقوق بشر مخالف هستند و ارزش هاو حقوق اعلام شده در اين اعلاميه را جهان شمول نمي دانند ، بلكه انرا حقوق بشر غربي دانسته كه نام جهاني بر ان گذاشته اند .آنها معتقد هستند كه فقط نام اين اعلامه جهاني است .به خاطر گستردگي بحث فقط به نظزات چند تن از علماي كشور در اين زمينه پرداخته مي شود.
دكتر سيد حسن امين در مقاله خود با عنوان " حقوق بشر، جهان شمولي يا نسبت ديني – فرهنگي " دلائل ا ختلاف رويكرد مسلمانان با غريبان در مورد حقوق بشر را اينگونه بيان مي دارد.:
1.در حقوق بشر بين المللي ، تضمين آزادي هاي بشر براي دست يافتن او به سعادت اين جهاني است و انسان مختار است كه دين داشته باشد يا نداشته باشد .درحقوق بشر اسلامي – منطوق قران كه "وما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون" – غرض و غايت از خلقت بشر خداپرستي و خداشناسي يعني تدين او به دين وحياني است .اين تعارض جدي بين جهان بيني حقوق بشر جهاني از يك سو و حقوق بشر اسلامي از سوي ديگر از جهت كلامي و فلسفي را نمي توان انكار كرد .
2. حقوق بين الملل بشر مبتني بر انديشه هاي بشر ، اين جهاني ،خرد ورزانه و فرد محورانه است .در اين فلسفه ي يونان ،انسان را به "حيوان ناطق "يعني حيواني كه داراي قوه عقل و تميز و تدبير يا داراي نفس مدبره به تعبير فلاسفه مسلمانان – است تعريف مي كنند و به اصطلاح ،فصل مميز انسان و حيوان را "عقل "مي دانند . سقراط ، افلاطون ، ارسطو ،پايه گذاران اين فلسفه فرد گرايانه و انسان مدارانه اند.
3 . افزون بر ريشه هاي فلسفي ، از جهت تاريخي هم حقوق بشر جهاني امروز در حوزه تمدني غرب رشد كرده ، يعني با منشور كبير 1215 م ،درخواست حقوق 1628م ، منشور حقوق 1689 م درانگلستان ،اعلاميه فرانسوي حقوق بشر و شهر وندان 1789م ومنشور حقوق شهروندان آمريكايي 1791 م. آغاز شد و به تدريج با تاسيس سازمان ملل متحد و تدوين بيش از هشتاد معاهده ي جهاني يا منطقه اي كه اسناد الزام آور حقوق بين الملل بشر شمرده مي شدند،به اين صورت امروز درامد ، كه مشهور ترين آنها اعلاميه جهاني حقوق بشر است و امروز ،حمايت از جهان شمولي حقوق بشر و نيز اصل كثرت گرايي و حمايت از اقليت ها از مولفه هاي نظم نوين جهاني تلقي مي شود . بنابراين از نظر عملي ،جهان شمولي حقوق بشر ،جز همسان سازي و منطبق كردن فرهنگ هاي ديگر با فرهنگ مسلط غرب نيست .
4 . از جهت فلسفي ،همه بحث در همين "جهان شمولي "حقوق بشر است . بعضي ملل ،در حقوق بشر به تنوع و نسبيت قائلند و يك سلسله حقوق جهان شمول حاكم بر سراسر جهان و جهانيان را نمي خواهند براي مثال ،كشور هاي مسلمان با تدوين بشر اسلامي و نيز چين و كامبوج در خاور دور و موزامبيك وناميبيا در آفريقا از حقوق بشر سوالاني دارند و معتقدند "حقوق بين الملل بشر "در حال حاضر از جمله اعلاميه جهاني حقوق بشر و كنوانسيون هاي حقوق بشر ي، همه مبتي بر جهان شمول بودن بالقوه ارزش ها و مفاهيم غربي و منبعث از تمدن و فرهنگ غربي است از اين رو نبايد بر تمدن هاي ديگر مثلا آسيا و آفريقا تحميل شود . (4 ) آيت ا... دكتر سيد مصطفي محقق داماد در مقاله اي به نام "مباني فلسفي اصول حقوق بشر جهاني "براي اولين همايش بين المللي بررسي مسائل حقوق بين الملل بشر در دانشگاه علا مه
طباطبايي ارائه كرده است مي گويد :
" موضوع جهاني شدن يكي از مسائل روز ماست ، و در ادبيات امروز ،در جرايد ، چه داخلي و چه چه خارجي مطالب زيادي در مورد جهاني شدن همه روزه مشاهده ميكنيم .به نظر من جهاني شدن يك طرح نيست كه ما نظر بدهيم ، پذيرفتن ان خوب است يا بد؟ جهاني شدن يك پروسه ويك جريان است .چه بخواهيم و چه نخواهيم انجام شدني است .شايد بتوانيم به تعبير ديگر بگوئيم مسئله اي است كه بر بشريت تحميل و خود به خود انجام مي شود .ولي نكته اي كه بايد بدان توجه كنيم ،اين است كه تحقق جهاني شدن ، يك پشتوانه وبه ديگر سخن يك محور مي خواهد. پشتوانه محكم آن چه مي تواند باشد ؟
صاحب نظران امروزه مي گويند كه مذهب نمي تواند اين نقش را اجراكند .دلايل آنها براي اين مدعا اين است كه مذاهب خود مختلف هستند واين امر باعث ايجاد اختلاف مي شوند نه اتصال ،انچه مي تواند پشتوانه محكم باي جهاني شدن بشر باشد، اصول حقوق بشر است. بشر بايد مجموعه اي را كه به نام حقوق بشر عنوان دارد ، بپذيرد تا بتواند زند گي جهاني داشته باشد و در كنار همديگر آرام بزيد.
به نظر اين جانب البته اين مطلب درستي است .ولي واقعيت اين است كه براي پذيرش عمومي حقوق بشر مسائلي وجود دارد كه روياروي بشريت است .تا آن مسائل به لحاظ فلسفي حل نشود، حقوق بشر نمي تواند مورد پذيرش عمومي قرار گيرد.من در اين جا ميخواهم به دو مسئله مهم اشاره كنم .
اولين مسئله اين است كه به نظر عده اي از متفكران حقوق بشر يك واقعه تاريخي بوده است كه به مرور زمان در غرب اتفاق افتاده است ، از دل بشريت در دنيا نيامده است ،بلكه از دل بشر غربي در آمده است .در ميان طرفداران اين نظريي نويسندگان و مردان بزرگي حضور دارند .آنان مي گويند كه حقوق بشر يك حادثه تاريخي بوده كه به دنبال جنگ هاي تاريخي و پياپي بر اساس فرهنگ غربي پديد آمده است .
اين گروه معتقدند ما حقوق بشرمحلي داريم .حقوق بشر شرقي ، اسلامي يا بودايي غير از حقوق بشر غربي است ،به هر حال اين يك مسئله است كه بايد از نظر فلسفي بدان پاسخ داد.اين كه ايا حقوق بشر جهاني است يا محلي ؟
مسئله دوم اين است كه اديان ،به ويژه اديان الهي ، نمي توانند بسياري از اصول حقوق بشر را بپذيرند .به عنوان مثال ،كليساي كاتوليك چندين سال در مقابل اصل ازادي مذهب مقاومت كرد وسر انجام برآن تحميل شد و به گونه اي قبول كرد .هنوز هم در اروپاي مسيحي اين بحث مطرح است و چنين نيست كه تنها با اصول اسلامي اصطكاك داشته باشد ،در مورد حل فلسفي مسئله نخستين بسيار تلاش شده است . " ( 5 )
آقاي دكتر سيد فاطمي در كتاب حقوق بشر در جهان معاصر ايرادات گرفته شده به ايده جهان شمولي حقوق بشر بين المللي را اين گونه بيان نموده اند:
الف – جهان معاصر متشكل از فرهنگ هاي متنوع و متخالف است.
ب- هر فرهنگي هنجار هاي مخصوص خود دارد.
ج- تمام اين فرهنگ ها وهنجار هاي آنها از حقانيت و مشروعيت يكساني برخوردار هستند.
د- حقوق بشر مجموعه اي از رهنمود هايي است كه خود محصول يك فرهنگ خاص است .
ه- از آنجا كه فرهنگ ها وهنجار هاي خاص از اعتبار وحقانيت يكساني برخوردارهستند،حقوق بشرنيز همسان و همسنگ ساير دستگاه هاي ارزشي بوده وبنابر اين برتري وترجيح هنجاري بر هيچ يك از آنها ندارد(6)
از جمله ايرادات ديگري كه مي توان بر جهان شمولي منشور ملل متحد داشت اين است كه يك سند جهاني و بين المللي زماني واقعا جهاني است ، كه واقعا اكثريت يا حد اقل بخش قابل ملاحظه اي از مردم جهان به آن اعتقاد قلبي داشته باشند اين طور به نظر مي رسدكه تفاسير ي از اعلاميه جهاني حقوق بشر انجام شده است كه قابل قبول اكثريت مردم جهان نمي باشد . مثلا از دل منشور شايد به رسميت شناختن همجنس گرايي ،بردگي مدرن ،مبارزه با اديان به نام آزادي بيان را بتوان استخراج نمود . حد اقل مي توان گفت اين گونه تفسير ازمنشور ملل متحد نمي تواند جهان شمول باشد.
4 . ايرادات وارده بر نسبيت فرهنگي :
الف : جهان معاصر ،جهاني متكثر است كه ازفرهنگ ها وخرده فرهنگ ها تشكيل شده است ممكن است اين فرهنگ ها باور ها ، ارزش ها و آداب و رسوم خاص خود را داشته باشد اما اين تكثر وتنوع فرهنگي الزاما به معناي تخالف وتعارض دستگا ههاي ارزشي آنها نيست .نسبيت فرهنگي مبتني بر نسبيت اخلاقي بر يك پيش فرض معرفتي غير قابل دفاع مبتني است وآن عبارت است از عدم امكان داد وستد بين فرهنگ هاو حتي انسانها.نميتوان آداب ورسوم مردماني را كه دختران را در پاي بتان خود قرباني مي كنند ،به رسميت شناخت و مورد نقد قرار نداد .نمي توان منكر اين مسئله بود كه جوامع گوناگون دستگاه هاي ارزشي خود را دارند . طرفداران جهان شمولي حقوق بشر از همه هنجارهاي اداب ورسوم مردم سخن نمي گويند ، بلكه تعداد محدودي از هنجار ها است كه جنبه جهان شمولي دارد به عبارتي اين حقوق ، حقوق حد اقلي است .
ب- هر چند حقوق بشرمدرن خاستگاه غربي دارد .اما نمي توان گفت اين استاندارهاي جهان شمول فقط متعلق به مردم غرب است. استاندارد هاي حقوق بشر حاصل تلاش وتجربيات بشر بوده است وميراث مشترك همه انسانها است .اگر اين استانداردها را مخصوص غربيان بدانيم به نوعي به ديگر ملل بي احترامي و توهين گرديده است ، وبيانگر اين است كه بشر غير غربي حقوق كمتري دارد ، و لياقت اين حقوق را ندارد .اگر حقوق بشر را فراتر از اين حقوق فعلي بدانيم باز تاكيدي است بر جهان شمول بودن حقوق بشر فعلي ، با تاكيد بر اين كه اين حقوق بايد توسعه و گسترش يابد .
نتيجه گيري:
هنجارهاي حقوقي ، انعكاس هنجار هاي بنيادي وزيريني همچون اخلاق ،مذهب وعرف وعادت هستند ، تجربه معرفتي بشر نشان داده است كه نظام حقوقي نمي تواند و البته نبايد ائينه يك ديدگاه و يا گفتمان اخلاقي خاص باشد . ممكن است كه نظريات اخلاقي در داد وستد بين الاذهاني با ملاك هاي صدق معرفتي از آزمون سر بلند بيرون آيند. اما در عرصه عمل حقوقي ،تجربي نشان داده است كه حاصل جمع نظريات گوناگون اخلاقي در تعامل با ساير هنجار هاي اجتماعي است كه مي تواند راهنماي نظام حقوقي در تدوين هنجار هاي حقوقي –از جمله حقوق بشري –كارا ، موجه و جامع نگرانه باشد .رويكرد مناسب و كار امد رويكردي تلفيقي متاثر از نظام اخلاقي حق مدار ،نوع دوستانه وفضيلت مدار مي باشد .بر اين اساس ضمن انكه ميتوان به جهان شمولي هنجار هاي حقوق بشري كه حاصل رويكردي اخلاقي حق مدار است پايبند بود،همچنين مي توان به گونه اي فضيلت مداري و نوع دوستي مبتي بر فرهنگ خاص پا فشاي كرد . البته بايد توجه داشت كه ارائه يك نظام فضيلتي ويا حتي هنجار هاي نوع دوستانه غير جهان شمول ، به همان دشواري ارائه نظام حقوق بشري غير جهان شمول خواهد بود.بنابراين شايد بتوان گفت كه بشريت به سمت وحدت در زندگي اجتماعي خود مي رود،ووقتي كه مولفه هاي جهت دهنده وتنظيم كننده روابط انسان ها هنجار هاي جهان شمول حقوق بشري وارزشهاي فضيلت مدار ونوع دوستانه است . اين ارزش ها ي فضيلت مدار ونوع دوستانه تكميل كننده خلا ناشي از فرد گرايي ليبراليستي حق مدار خواهد بود،نه رقيب آن. ( 7 )
حقوق بشر بين المللي پديده اي علمي و جوان است كه سير تكاملي دارد ، با گذشت زمان مسائل جديدي مطرح گرديده و راه حل هاي جديدي براي ان پيدا مي گردد ، همگان بايد با خوش بيني به ان نگاه كرده و با همراهي با ان عيب هاي احتمالي انرا رفع نمود .

سيد جواد مشير استخاره
زمستان 1388

بنام خدا
مقدمه
مسئله نسبيت فرهنگي و جهان شمولي حقوق بشر از دير هنگام مطرح بوده است .از ابتداي خلقت انسان و آغاز پديده اجتماعي شدن وشهر نشيني بشر اين مسئله بصورت ابتدائي ومتناسب با زمان خود در فكر و افعال بشر مطرح بوده است .بخاطر خصوصيت سلطه جوئي و زياده خواهي بشر ،هميشه داستان ارباب و برده وفقير و غني و غالب و مغلوب مطرح بوده است .مردمان شهر هاي آباد ومرفه ، پيروزمندان جنگ ها ، صاحبان بردگان ،خاندان هاي سلطنتي و.... هميشه حقوق بيشتري را براي خود قائل بوده اند . يونانيان و روميان قديم مردمان غير خودي را وحشي مي دانستند . و حقوق كمتري را براي آنها قائل بودند. اديان بزرگ در اين شرايط بوجود آمدند وبزرگ ترين پيامشان جهان شمولي حقوق انسان ها بوده است .آنها آمدند تا به همه مليت ها ، طبقات وكاست هاي اجتمائي اين پيام گران بها وحياتي را برسانند كه همه انسانها فارغ از رنگ ، نژاد و مليت با هم در انسانيت برابرند و بنا براين از حقوق برابري هم بر خوردارند .هر دين به اندازه خود سهمي در كاستن از خشونت وبي عدالتي جامعه خود داشته است.آموزه ها وروش زندگي پيامبران اساس وزير بناي تحولات مثبت اجتماعي بوده است .حضرت ابرهيم سنت قرباني كردن انسان ها در مقابل بتها را منسوخ كرد ، حضرت عيسي در عصر خشونت و بي رحمي نشان داد كه هميشه جواب خشونت ، خشونت نيست وحضرت محمد (س ) در عصري كه دختران را زنده به گور مي كردند ، كرامت و برابري دختران و زنان را با پسران و مردان به جهان اعلام نمود، ايشان با عملكرد خويش مقدمات الغاي بردگي را فراهم نموند .
امروز با توسعه علوم و پيشرفت تكنولوژي و تبديل شدن جهان به دهكده اي بزرگ ، دهكده اي كه ديوار ها و حصارهاي آن از شيشه مي باشد .و اين ديوار هاي شيشه اي باعث گرديده است كه هيچ زاويه اي از زندگي مردم مخفي نماند .در اين شرايط جهان شمولي حقوق بشر ، بيشتر از هر زماني مطرح مي باشد .در اين مقاله كوتاه نگاه اجمالي داريم به زاوايا ي مختلف نسبيت فرهنگي و جهان شمولي منشور ملل متحد .
قلمروحق هاي مطرح شده در اعلاميه جهاني حقوق بشر
در اعلاميه جهاني حقوق بشر ، حق ها در پيوند با حيثيت و كرامت انساني صرف نظر از
وابستگي هاي نژادي ،سرزميني ،مذهبي ،جنسي وهمانند آن مطرح مي گردند.ماده يك اين اعلاميه كه در حقيقت اصلي نظري و پايه اي را مطرح ميكند ،به اساس نظري جهان شمولي اشاره مي كند . اصل عدم تبعيض مقرر در ماده 2 اعلاميه جهاني حقوق بشر نيز در ادامه همين اصل بنيادين نظري قرار دارد .اين دو ماده در پرتو مقدمه اعلاميه مزبور كه شناسايي حيثيت و كرامت ذاتي و حقوق برابر و غير قابل سلب تمام اعضاي خانواده انساني را به عنوان اساس آزادي ،عدالت و صلح جهاني مورد شناسايي قرار داده ، معنا و مفهومي جهان شمول و فرهنگي به خود ميگيرند . ( 1 )
منشور ملل متحد حقوق بنيادين را حق همه انسان دانسته واجراي حقوق بشر را براي همه ملت ها تجويز مي نمايد .يعني مثلا حق برابري جنسيتي را براي همه ملت ها و قبايل و نژاد ها لازم اجرا مي داند . و دولت هاي عضو را به اجرا ي اين حقوق تشويق و شايد تا حدودي توسط ديگر اسناد مجبور مي نمايد.اين اعلاميه ضمن به رسميت شناختن كليه فرهنگ ها واديان اعلام ميدارد، حقوق اعلام شده در اعلاميه جهاني حقوق بشر جهان شمول بوده و همه فرهنگ ها واديان را در بر مي گيرد . و هيچ عذري را در عدم استيفاي و اجراي اين حقوق بخاطر تفاوت فرهنگ و دين موجه نميداند .
2.نسبيت فرهنگي در مقابل جهان شمولي حقوق بشر
نظريه ويا گرايش رقيب جهان شمولي حقوق بشر ،بر نسبيت فرهنگي تاكيد مي كند . با اين توضيح كه فرهنگ ها متنوع و حتي گاه متخالف ،مشروعيت و حقانيت يكساني دارند . هيچ فرهنگي بر فرهنگ ديگر نه برتري دارد ونه موجه تر است.جهان شمولي حقوق بشر در واقع ترجيح و برتري دادن يك فرهنگ است _ يعني نگاه اومانيستي وليبراليستي محصول نو گرايي پس از عصر روشنگري غرب _ بر ساير ديدگاه ها و فرهنگ ها است. ( 2 )
3. مباني توجيهي مخالفان جهان شمولي جهاني حقوق بشر .
الف.كشور ها غير دموكراتيك و غير مردمي :
بعضي از كشور ها با جهان شمولي حقوق بشر جهاني مخالفت مي نمايد و دلايلي را در توجيه مخالفت خود بيان ميدارند .اين مخالفت فقط به اين خاطر است كه انها يا نمي خواهند يا نمي توانند حقوق شهروندان خود را رعايت كنند و معمولا در واكنش به محكوميت هاي جهاني و بين المللي بهانه هايي را بعنوان نسبيت فرهنگي بيان ميدارند . از جمله اين كشورها مي توان به زيمبابوه اشاره كرد .استناد اين گروه از كشورها و عقايد به نسبيت فرهنگي ، تنها براي فرار از مسئوليت هاي حاكمين در قبال حقوق شهروندان خود ميباشد وهيچ دليل علمي و عقلي ديگري وجود ندارد .اين گروه ايده نسبيت فرهنگي را تنها به عنوان ابزاري براي فرار از مسئوليت هاي ملي و بين المللي بكار مي گيرند .
ب. كشورهاي بلوك شرق سابق وكمونيست ها :
چپ گرايان از نظر اعتقادي با مقوله حقوق بشر بين المللي مشكل دارند.
چپ گرايان و كمونيست ها به صورت اساسي با فرد گرايي مخالفند و اعتقادبه اصالت جمع و جامعه دارند .از آنجا كه حقوق بشر بين المللي جايگاه والائي براي فرد قائل است ، لذا در تعارض مستقيم با تفكرات كمونيستي ميباشد .به باور ماركس "حق هاي موسوم به حق هاي انساني به صورت خيلي ساده بايد به عنوان حق هاي انساني به عنوان يك عضو جامعه مدني به شمار آيند كه همانا انساني خود پسند و خود بين است .انساني كه از ديگر انسانها و از جامعه جا مانده است. "
به اعتقاد ماركس و انگلس ، حق هاي بنيادين انساني نه تنها مثبت نيستند بلكه مانعي بر سد راه تحقق انقلاب كمونيستي به شمار مي آيند . ( 3 )
در حال حاضر با شكست بلوك شرق و تفكرات كمو نيستي اين نوع مخالفت ها هم اهميت خود را از دست داده است و توجه چنداني به آن نمي گردد
د : متفكران و انديشمندان اسلامي :
متفكران و انديشمندان اسلامي با تفكر جهان شمولي حقوق بشر موافقند . يكي از دلايل اين مسئله اين است كه مسلمانان معتقد به جهان شمولي اسلام ميباشند ، لذا مسلمانان معتقد هستند كه حقوق بشر جهان شمولي وجود دارد .
بعضي از متفكران و انديشمندان اسلامي با جهان شمولي اعلاميه جهاني حقوق بشر مخالف هستند و ارزش هاو حقوق اعلام شده در اين اعلاميه را جهان شمول نمي دانند ، بلكه انرا حقوق بشر غربي دانسته كه نام جهاني بر ان گذاشته اند .آنها معتقد هستند كه فقط نام اين اعلامه جهاني است .به خاطر گستردگي بحث فقط به نظزات چند تن از علماي كشور در اين زمينه پرداخته مي شود.
دكتر سيد حسن امين در مقاله خود با عنوان " حقوق بشر، جهان شمولي يا نسبت ديني – فرهنگي " دلائل ا ختلاف رويكرد مسلمانان با غريبان در مورد حقوق بشر را اينگونه بيان مي دارد.:
1.در حقوق بشر بين المللي ، تضمين آزادي هاي بشر براي دست يافتن او به سعادت اين جهاني است و انسان مختار است كه دين داشته باشد يا نداشته باشد .درحقوق بشر اسلامي – منطوق قران كه "وما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون" – غرض و غايت از خلقت بشر خداپرستي و خداشناسي يعني تدين او به دين وحياني است .اين تعارض جدي بين جهان بيني حقوق بشر جهاني از يك سو و حقوق بشر اسلامي از سوي ديگر از جهت كلامي و فلسفي را نمي توان انكار كرد .
2. حقوق بين الملل بشر مبتني بر انديشه هاي بشر ، اين جهاني ،خرد ورزانه و فرد محورانه است .در اين فلسفه ي يونان ،انسان را به "حيوان ناطق "يعني حيواني كه داراي قوه عقل و تميز و تدبير يا داراي نفس مدبره به تعبير فلاسفه مسلمانان – است تعريف مي كنند و به اصطلاح ،فصل مميز انسان و حيوان را "عقل "مي دانند . سقراط ، افلاطون ، ارسطو ،پايه گذاران اين فلسفه فرد گرايانه و انسان مدارانه اند.
3 . افزون بر ريشه هاي فلسفي ، از جهت تاريخي هم حقوق بشر جهاني امروز در حوزه تمدني غرب رشد كرده ، يعني با منشور كبير 1215 م ،درخواست حقوق 1628م ، منشور حقوق 1689 م درانگلستان ،اعلاميه فرانسوي حقوق بشر و شهر وندان 1789م ومنشور حقوق شهروندان آمريكايي 1791 م. آغاز شد و به تدريج با تاسيس سازمان ملل متحد و تدوين بيش از هشتاد معاهده ي جهاني يا منطقه اي كه اسناد الزام آور حقوق بين الملل بشر شمرده مي شدند،به اين صورت امروز درامد ، كه مشهور ترين آنها اعلاميه جهاني حقوق بشر است و امروز ،حمايت از جهان شمولي حقوق بشر و نيز اصل كثرت گرايي و حمايت از اقليت ها از مولفه هاي نظم نوين جهاني تلقي مي شود . بنابراين از نظر عملي ،جهان شمولي حقوق بشر ،جز همسان سازي و منطبق كردن فرهنگ هاي ديگر با فرهنگ مسلط غرب نيست .
4 . از جهت فلسفي ،همه بحث در همين "جهان شمولي "حقوق بشر است . بعضي ملل ،در حقوق بشر به تنوع و نسبيت قائلند و يك سلسله حقوق جهان شمول حاكم بر سراسر جهان و جهانيان را نمي خواهند براي مثال ،كشور هاي مسلمان با تدوين بشر اسلامي و نيز چين و كامبوج در خاور دور و موزامبيك وناميبيا در آفريقا از حقوق بشر سوالاني دارند و معتقدند "حقوق بين الملل بشر "در حال حاضر از جمله اعلاميه جهاني حقوق بشر و كنوانسيون هاي حقوق بشر ي، همه مبتي بر جهان شمول بودن بالقوه ارزش ها و مفاهيم غربي و منبعث از تمدن و فرهنگ غربي است از اين رو نبايد بر تمدن هاي ديگر مثلا آسيا و آفريقا تحميل شود . (4 ) آيت ا... دكتر سيد مصطفي محقق داماد در مقاله اي به نام "مباني فلسفي اصول حقوق بشر جهاني "براي اولين همايش بين المللي بررسي مسائل حقوق بين الملل بشر در دانشگاه علا مه
طباطبايي ارائه كرده است مي گويد :
" موضوع جهاني شدن يكي از مسائل روز ماست ، و در ادبيات امروز ،در جرايد ، چه داخلي و چه چه خارجي مطالب زيادي در مورد جهاني شدن همه روزه مشاهده ميكنيم .به نظر من جهاني شدن يك طرح نيست كه ما نظر بدهيم ، پذيرفتن ان خوب است يا بد؟ جهاني شدن يك پروسه ويك جريان است .چه بخواهيم و چه نخواهيم انجام شدني است .شايد بتوانيم به تعبير ديگر بگوئيم مسئله اي است كه بر بشريت تحميل و خود به خود انجام مي شود .ولي نكته اي كه بايد بدان توجه كنيم ،اين است كه تحقق جهاني شدن ، يك پشتوانه وبه ديگر سخن يك محور مي خواهد. پشتوانه محكم آن چه مي تواند باشد ؟
صاحب نظران امروزه مي گويند كه مذهب نمي تواند اين نقش را اجراكند .دلايل آنها براي اين مدعا اين است كه مذاهب خود مختلف هستند واين امر باعث ايجاد اختلاف مي شوند نه اتصال ،انچه مي تواند پشتوانه محكم باي جهاني شدن بشر باشد، اصول حقوق بشر است. بشر بايد مجموعه اي را كه به نام حقوق بشر عنوان دارد ، بپذيرد تا بتواند زند گي جهاني داشته باشد و در كنار همديگر آرام بزيد.
به نظر اين جانب البته اين مطلب درستي است .ولي واقعيت اين است كه براي پذيرش عمومي حقوق بشر مسائلي وجود دارد كه روياروي بشريت است .تا آن مسائل به لحاظ فلسفي حل نشود، حقوق بشر نمي تواند مورد پذيرش عمومي قرار گيرد.من در اين جا ميخواهم به دو مسئله مهم اشاره كنم .
اولين مسئله اين است كه به نظر عده اي از متفكران حقوق بشر يك واقعه تاريخي بوده است كه به مرور زمان در غرب اتفاق افتاده است ، از دل بشريت در دنيا نيامده است ،بلكه از دل بشر غربي در آمده است .در ميان طرفداران اين نظريي نويسندگان و مردان بزرگي حضور دارند .آنان مي گويند كه حقوق بشر يك حادثه تاريخي بوده كه به دنبال جنگ هاي تاريخي و پياپي بر اساس فرهنگ غربي پديد آمده است .
اين گروه معتقدند ما حقوق بشرمحلي داريم .حقوق بشر شرقي ، اسلامي يا بودايي غير از حقوق بشر غربي است ،به هر حال اين يك مسئله است كه بايد از نظر فلسفي بدان پاسخ داد.اين كه ايا حقوق بشر جهاني است يا محلي ؟
مسئله دوم اين است كه اديان ،به ويژه اديان الهي ، نمي توانند بسياري از اصول حقوق بشر را بپذيرند .به عنوان مثال ،كليساي كاتوليك چندين سال در مقابل اصل ازادي مذهب مقاومت كرد وسر انجام برآن تحميل شد و به گونه اي قبول كرد .هنوز هم در اروپاي مسيحي اين بحث مطرح است و چنين نيست كه تنها با اصول اسلامي اصطكاك داشته باشد ،در مورد حل فلسفي مسئله نخستين بسيار تلاش شده است . " ( 5 )
آقاي دكتر سيد فاطمي در كتاب حقوق بشر در جهان معاصر ايرادات گرفته شده به ايده جهان شمولي حقوق بشر بين المللي را اين گونه بيان نموده اند:
الف – جهان معاصر متشكل از فرهنگ هاي متنوع و متخالف است.
ب- هر فرهنگي هنجار هاي مخصوص خود دارد.
ج- تمام اين فرهنگ ها وهنجار هاي آنها از حقانيت و مشروعيت يكساني برخوردار هستند.
د- حقوق بشر مجموعه اي از رهنمود هايي است كه خود محصول يك فرهنگ خاص است .
ه- از آنجا كه فرهنگ ها وهنجار هاي خاص از اعتبار وحقانيت يكساني برخوردارهستند،حقوق بشرنيز همسان و همسنگ ساير دستگاه هاي ارزشي بوده وبنابر اين برتري وترجيح هنجاري بر هيچ يك از آنها ندارد(6)
از جمله ايرادات ديگري كه مي توان بر جهان شمولي منشور ملل متحد داشت اين است كه يك سند جهاني و بين المللي زماني واقعا جهاني است ، كه واقعا اكثريت يا حد اقل بخش قابل ملاحظه اي از مردم جهان به آن اعتقاد قلبي داشته باشند اين طور به نظر مي رسدكه تفاسير ي از اعلاميه جهاني حقوق بشر انجام شده است كه قابل قبول اكثريت مردم جهان نمي باشد . مثلا از دل منشور شايد به رسميت شناختن همجنس گرايي ،بردگي مدرن ،مبارزه با اديان به نام آزادي بيان را بتوان استخراج نمود . حد اقل مي توان گفت اين گونه تفسير ازمنشور ملل متحد نمي تواند جهان شمول باشد.
4 . ايرادات وارده بر نسبيت فرهنگي :
الف : جهان معاصر ،جهاني متكثر است كه ازفرهنگ ها وخرده فرهنگ ها تشكيل شده است ممكن است اين فرهنگ ها باور ها ، ارزش ها و آداب و رسوم خاص خود را داشته باشد اما اين تكثر وتنوع فرهنگي الزاما به معناي تخالف وتعارض دستگا ههاي ارزشي آنها نيست .نسبيت فرهنگي مبتني بر نسبيت اخلاقي بر يك پيش فرض معرفتي غير قابل دفاع مبتني است وآن عبارت است از عدم امكان داد وستد بين فرهنگ هاو حتي انسانها.نميتوان آداب ورسوم مردماني را كه دختران را در پاي بتان خود قرباني مي كنند ،به رسميت شناخت و مورد نقد قرار نداد .نمي توان منكر اين مسئله بود كه جوامع گوناگون دستگاه هاي ارزشي خود را دارند . طرفداران جهان شمولي حقوق بشر از همه هنجارهاي اداب ورسوم مردم سخن نمي گويند ، بلكه تعداد محدودي از هنجار ها است كه جنبه جهان شمولي دارد به عبارتي اين حقوق ، حقوق حد اقلي است .
ب- هر چند حقوق بشرمدرن خاستگاه غربي دارد .اما نمي توان گفت اين استاندارهاي جهان شمول فقط متعلق به مردم غرب است. استاندارد هاي حقوق بشر حاصل تلاش وتجربيات بشر بوده است وميراث مشترك همه انسانها است .اگر اين استانداردها را مخصوص غربيان بدانيم به نوعي به ديگر ملل بي احترامي و توهين گرديده است ، وبيانگر اين است كه بشر غير غربي حقوق كمتري دارد ، و لياقت اين حقوق را ندارد .اگر حقوق بشر را فراتر از اين حقوق فعلي بدانيم باز تاكيدي است بر جهان شمول بودن حقوق بشر فعلي ، با تاكيد بر اين كه اين حقوق بايد توسعه و گسترش يابد .
نتيجه گيري:
هنجارهاي حقوقي ، انعكاس هنجار هاي بنيادي وزيريني همچون اخلاق ،مذهب وعرف وعادت هستند ، تجربه معرفتي بشر نشان داده است كه نظام حقوقي نمي تواند و البته نبايد ائينه يك ديدگاه و يا گفتمان اخلاقي خاص باشد . ممكن است كه نظريات اخلاقي در داد وستد بين الاذهاني با ملاك هاي صدق معرفتي از آزمون سر بلند بيرون آيند. اما در عرصه عمل حقوقي ،تجربي نشان داده است كه حاصل جمع نظريات گوناگون اخلاقي در تعامل با ساير هنجار هاي اجتماعي است كه مي تواند راهنماي نظام حقوقي در تدوين هنجار هاي حقوقي –از جمله حقوق بشري –كارا ، موجه و جامع نگرانه باشد .رويكرد مناسب و كار امد رويكردي تلفيقي متاثر از نظام اخلاقي حق مدار ،نوع دوستانه وفضيلت مدار مي باشد .بر اين اساس ضمن انكه ميتوان به جهان شمولي هنجار هاي حقوق بشري كه حاصل رويكردي اخلاقي حق مدار است پايبند بود،همچنين مي توان به گونه اي فضيلت مداري و نوع دوستي مبتي بر فرهنگ خاص پا فشاي كرد . البته بايد توجه داشت كه ارائه يك نظام فضيلتي ويا حتي هنجار هاي نوع دوستانه غير جهان شمول ، به همان دشواري ارائه نظام حقوق بشري غير جهان شمول خواهد بود.بنابراين شايد بتوان گفت كه بشريت به سمت وحدت در زندگي اجتماعي خود مي رود،ووقتي كه مولفه هاي جهت دهنده وتنظيم كننده روابط انسان ها هنجار هاي جهان شمول حقوق بشري وارزشهاي فضيلت مدار ونوع دوستانه است . اين ارزش ها ي فضيلت مدار ونوع دوستانه تكميل كننده خلا ناشي از فرد گرايي ليبراليستي حق مدار خواهد بود،نه رقيب آن. ( 7 )
حقوق بشر بين المللي پديده اي علمي و جوان است كه سير تكاملي دارد ، با گذشت زمان مسائل جديدي مطرح گرديده و راه حل هاي جديدي براي ان پيدا مي گردد ، همگان بايد با خوش بيني به ان نگاه كرده و با همراهي با ان عيب هاي احتمالي انرا رفع نمود .

سيد جواد مشير استخاره
زمستان 1388






فهرست منابع و مآخذ:

( 1 ) قاري سيد فاطمي سيد محمد ، حقوق بشر در جهان معاصر جلد اول ، انتشارات شهر دانش ، صفحه 167
( 2 ) قاري سيد فاطمي سيد محمد ، حقوق بشر در جهان معاصر جلد اول ، انتشارات شهر دانش ، صفحه 172
( 3 ) Marx early writings (ed. T.b.bottomore ) (1963 ) pp .24 , freeman

( 4 ) امين سيد حسن ، حقوق بشر جهان شمولي يا نسبيت ديني – فرهنگي ، مجله علوم سياسي سال پنجم پائيز 82 ، صفحه 167
( 5 ) محقق داماد سيد مصطفي ، مجموعه مقالات اولين همايش بين المللي برسي مسائل حقوق بين المللي بشر ، انتشارات علامه طباطبائي صفحه 1
( 6 ) قاري سيد فاطمي سيد محمد ، حقوق بشر در جهان معاصر جلد اول ، انتشارات شهر دانش ، صفحه 174
( 7 ) 1 ) قاري سيد فاطمي سيد محمد ، حقوق بشر در جهان معاصر جلد اول ، انتشارات شهر دانش ، صفحه 178


سيد جواد مشير استخاره